سفارش تبلیغ
صبا ویژن
میلاد منجی عالم - نهانخانه دل و دلبر
سفارش تبلیغ

نهانخانه دل و دلبر

بسم رب المهدی(عج)

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر...

السلام علیک یا حجة ابن الحسن العسگری

السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه

السلام علیک یا مهدی (ع)



حکیمه خاتون مى گوید:

هرگاه خدمت امام عسکرى (ع)مى رسیدم، براى او دعا مى کردم که خداوند فرزندى به او عطاکند

تا آنکه غروب روز پنج شنبه چهاردهم ماه شعبان سال 255. هـ ق نزد امام عسکرى (ع)رفتم و

طبق روال گذشته دعا کردم که خدا به تو فرزندى عطا کند. وقتى شب فرا رسید،

به کنیزم گفتم جامه ام را بیاور تا به منزل بازگردیم،

امام عسکرى (ع)فرمودند: عمه جان، امشب نزد ما بمان،

 زیرا در این شب فرزند مبارکى متولد مى شود که زمین مرده را حیات بخشیده زنده مى کند.

عرض کردم: این فرزند با برکت ازکدام کدبانو متولد خواهد شد

فرمود: از نرجس و فقط از او متولد مى شود.

 حکیمه مى گوید: من به نزدیک نرجس رفتم وبه دقت به او نگریستم،

 ولى هیچ اثرى از حمل و داشتن فرزند در او مشاهده نکردم.

نزد امام رفتم و ماجرا را به اطلاع امام رساندم.

امام لبخندى زدند و فرمودند: عمه جان هنگام سپیده دمِ صبح اثر باردارى او ظاهر مى شود،

 زیرا نرجس مانند مادر موسى است که نشانى از فرزند داشتن در او دیده نمى شد و

 تا هنگام تولد موسى هیچ کسى از ولادتش خبر نداشت. فرعون ستمگرکه مى دانست

 اگر حضرت موسى متولد شود، با او مبارزه مى کند و تخت و تاجش را نابود مى سازد،

 با تمام نیرو مى کوشید تا از ولادت موسى (ع)جلوگیرى کند، لذا دستور داد تا زنان را از مردان جدا کنند

 اما وقتى خدا بخواهد موسى به دنیا بیاید، تلاش صدها فرعون هم بى نتیجه خواهد بود.

قبل از تولد حضرت موسى (ع)کسى باور نمى کردکه مادرش باردار است،

نرجس نیز همچون مادر موسى تا آخرین لحظات ولادت امام زمان (ع)نشانى از باردارى در خود نداشت،

زیرا آینده نرجس بسیار حساس و پر اهمیت بود. جاسوس ها همه جا راکنترل مى کردند

وکار آگاهان حکومت هر حرکت مشکوکى را زیر نظر داشته و به شدت مراقب بودند

که اگر فرزندى از امام یازدهم متولد شود، نابود مى کنند.

حکیمه مى گوید: شب از نیمه گذشته بود،هنوز نشانه اى از فرزند داشتن در نرجس دیده نمى شد.

من زودتر از شب هاى قبل به نماز شب مشغول شدم. نرجس خاتون نیز از خواب پریده

و از اطاق بیرون رفت، وضوگرفت و مشغول نماز شب شد.

 او آخرین رکعت نمازش را مى خواند که من از اطاق بیرون رفتم و به آسمان نگاه کردم،

دیدم که طلوع فجر است، اما هنوز اثرى از فرزند نیست.

همین که در دلم نسبت به وعده امام عسکرى (ع)تردید پیدا شد،

ناگهان امام صدا زد: عمه جان شک نداشته باش.

آن چه گفته ام آشکار مى شود و به خواست خدا خواهى دید.

در حالى که من از این تردید شرمنده بودم به طرف اطاق برگشتم.

دیدم نرجس خاتون نمازش را تمام کرده و با حالتى غیر عادى و شتابزده بیرون مى آید.

به او گفتم پدر و مادرم به فدایت آیا چیزى احساس مى کنى؟

گفت: بله. عمه جان چیزى را شدیدا در خود یافتم. گفتم به خواست خدا جاى نگرانى نیست،

سپس او را به درون اطاق بردم. هنگام طلوع فجر صادق، درد زایمان نرجس شروع شد.

از درون خانه، امام عسکرى صدا زد: عمه جان سوره قدر را بر او بخوان

حکیمه مى گوید: مشغول خواندن سوره قدر شدم،

 در این هنگام طفل داخل رحم نرجس نیز همانگونه که من مى خواندم، مى خواند.

در حال تعجب بودم که امام با صداى بلند فرمود: عمه از امر خدا تعجب مکن

که خداوند زبان ما را درکودکى به حکمت بازکرده و در بزرگى حجت خود در زمین قرار مى دهد .

هنوزکلام امام تمام نشده بود که نرجس خاتون از نظرم ناپدید شده

و گویا بین من و او پرده اى کشیده شد که دیگر او را ندیدم. وحشت زده و نگران،

 فریادکنان به طرف اطاق امام عسکرى (ع) دویدم .در این لحظه امام فرمود: عمه برگرد،

 که او را در جاى خود خواهى دید. با تعجب برگشتم. وقتى وارد اطاق شدم،

دیدم نورى از نرجس مى درخشدکه چشم ها را خیره مى کند،

 سپس دیدم نوزاد، طیب و طاهر، ناف بریده و ختنه کرده در حالى که در بازوى راستش نوشته است:

جاءَ الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا

مواضع سجده را به زمین گذاشته، انگشتان سبابه را به طرف آسمان بالاگرفته و

مى گوید:اَشهَدُ أن لا اِلهَ الا الله وحده لا شریک له و ان جدی رسول الله (ص)

شهادت مى دهم که معبودى جز خداى یگانه نیست و بى همتا است و شریکى ندارد،

جدم محمد(ص) فرستاده خدا و پدرم على امیرمؤمنان است.

سپس نام یکایک ائمه را برشمرد تا به نام مبارک خود رسید،

 آنگاه به درگاه الهى عرضه داشت:

اللهم انجز لى وعدى واتمِم لى امرى و ثبت و طاتی واملا الارض بی عدلا وقسطا

پرورگارا آن چه را به من وعده دادى برآورده ساز وکارم را به اتمام رسان. مخالفانم را نابود و مغلوب کرده،

مرا بر دشمنانم پیروز فرما و زمین را به وسیله من سرشار از انصاف و عدالت گردان

همچنان فرق تماشاى مناجات دلنشین و کلمات معجزه آساى این نوزاد بودم که

 ناگهان صداى امام عسکرى بلند شدکه عمه جان، آن فرزند را در آغوش بگیر و به نزد من آر.

من جلو رفتم، آن نوزاد را بغل کرده به طرف امام عسکرى بردم. وقتى بچه در مقابل پدر قرارگرفت،

هنوز روى دست من بود که بر پدرش سلام کرد .

آنگاه حضرت فرزندش را از من گرفت و زبانش را در دهان آن طفل نهاد

و کودک از زبان علم و عصمتِ آن حضرت دانش و معرفت و اسرار امامت نوشید.

بعد به من فرمود: این کودک را بگیر و به مادرش بسپار تا او را شیر دهد. وقتى نرجس به او شیر داد،

بار دیگر فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را به مادرش برگرداندم و

پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت آوردم. حضرت این بار نیز زبان به کام فرزندش فرو برد،

سپس فرمود: اى فرزندم بخوان ! طفل شروع به خواندن کرد،

از صحف آدم و زبور داود تا تورات و انجیل را به زبان عبرانى و سریانىِ خواند،

 سپس این آیه را تلاوت کرد:

و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض و نری فرعون

 آنگاه بر پیامبر اکرم (ص)وامیرالمؤمنین (ع) و همه ائمه تا پدرش درود فرستاد.

 

برجمال دلربای مهدی(عج) صلوات...


منبع:

http://al-mahdy.blogfa.com/

نوشته شده در سه شنبه 89/5/5ساعت 12:0 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |


Design By : Pichak