سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علی . فاطمه - نهانخانه دل و دلبر
سفارش تبلیغ

نهانخانه دل و دلبر

بسم الله الرحمن الرحیم


اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر...

شهادت جانسوز رئیس مکتب شیعه ، حضرت اباعبدالله ، جعفرابن محمد الصادق(ع)

را به پیشگاه ولیعصر(عج) و همه مشتاقان آن امام تسلیت عرض میکنیم...



در کافی به سند خود از مردی از قریش از اهل مکه
روایت کرده که :

سفیان ثوری به او گفت : مرا به خدمت جعفربن محمد
(ع) ببر . می گوید : با او به خدمت آن جناب رفتیم ، ولی وقتی رسیدیم که سوار مرکبش
شده بود. سفیان عرضه داشت: ای اباعبدالله ! خطبه ای که روسل خدا(ص) در مسجد خیف
انشاء فرموده برایمان بازگو کن . فرمود: بگذار فعلاً دنبال کار خود بروم ، بعد که
برگشتم برایت بیان می کنم، چون سوار شده ام . عرضه داشت : تورا به خویشاوندی ات با
رسول خدا(ص) سوگند که این مطلب را برایم حدیث فرما. پس آن جناب پیاده شد و سفیان
گفت: دستور فرمایید تا دوات و کاغذ برایم بیاورند تا آن را از زبان شما بنویسم .
آن حضرت دوات و کاغذ فراخواند و فرمود: بنویس:

بسم الله الرحمن الرحیم . خطبه ی رسول خدا(ص) در
مسجد خیف: خداوند خرم بدارد بنده ای را که سخن مرا بشنود و آن را در دل جای دهد و
به کسی که آن را نشنیده برساند. ای مردم ! باید حاضرین به غائبین برسانند ، بسا
کسی که فقه دارد ولی فقیه و درک کننده نیست و بسا کسی که معارف و دستورات فقهی را
به فقیه تر و داناتر از خویش نقل می کند، سه چیز هست که قلب هیچ فرد مسلمانی در آن
خیانت نکند: 1- اخلاص عمل برای خدا 2- نصیحت و خیراندیشی برای ائمه مسلمین ،3-
ملازمت جماعت ایشان.
زیرا که دعوتشان (دعایشان ) تمام کسانی را که پشت سر آن هایند
فرا می گیرد، مؤمنین برادرندو خونشان برابر، آنان بر دیگران از غیر خودشان هم دست
اند ، کوچکترینشان برای اجرای پیمانشان کوشا است.

سفیان این حدیث را نوشت و برآن حضرت بازخواند.
آنگاه حضرت صادق (ع) سوارشد و رفت. من و سفیان نیز آمدیم . در میان راه به من گفت:
به جای خود باش تا من در این حدیث نظری بیفکنم و دقتی کنم . به او گفتم : به خدا
قسم! ابوعبدالله (ع) با بیان این حدیث برگردن تو حقی انداخت که هزگز از گردنت
نرود. گفت : کدام حق ؟ گفتم : در این عبارت که سه چیز است که دل مسلمان در آنها
خیانت نکند: اول اخلاص عمل برای خدا که ما آن را فهمیدیم .ولی دومی که نصیحت و
خیراندیشی برای ائمه مسلمین است، این کدام ائمه هستند که دمی که نصیحت و خیراندیشی
برای ائمه مسلمین است، اینها کدام ائمه هستند که خیراندیشی برای آنها بر ما لازم
است؟ معاویة ابن ابی سفیان و یزید ابن معاویه و مروان ابن حکم ؟ و کسانی که
شهادتشان نزد ما قبول نیست و نماز پست سر آنها جایز نمی باشد! و سومی که ملازمت
جماعت آن ها است ، منظور کدام جماعت است ؟ آیا جماعت مرجئه که می گویند: هرکه نماز
نخواند روزه هم نگیرد غسل جنابت هم نکند خانه کعبه را هم خراب کند و مادرش را هم
نکاح نماید ، تنها با نام مسلمانی که بر خود نهاده در ایمان به درجه جبرئیل و
میکائیل است!!! یا مقصد قدری ها هستند که معتقدند آنچه خدا بخواهد نمی شود و آنچه
ابلیس بخواهد می شود؟ یا جماعت حروری ها و خوارج که از علی ابن ابیطالب بیزاری می
جویند و او را کافر می دانند ؟ یا جماعت جهمی که قائل اند: ایمان، تنها خداشناسی
است و بس!

سفیان گفت: وای برتو! در معنی این دوجمله از
حدیث چه میگویند؟ گفتم : می گویند منظور از امامی که نصیحت و خیراندیشی او بر ما
واجب است علی ابن ابیطالب (ع) است و مقصود از جماعتی که ملازمت آنها واجب است
خاندان اوست.
روای میگوید : دیدم آن نوشته را گرفت و پاره کرد. سپس به من گفت :

از
این مطلب به کسی خبر مده .


منبع:

مکیال المکارم


نوشته شده در شنبه 89/7/10ساعت 1:45 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر

انت الجواد وانا البخیل وهل یرحم البخیل الا الجواد؟


ای که دستت میرسد کاری بکن...


نوشته شده در چهارشنبه 89/7/7ساعت 1:11 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر...

سوده همدانى زنى فعال در عرصه سیاست

کتاب: زن در آینه جلال و جمال صفحه 298

نویسنده: آیة الله عبدالله جوادى آملى

سوده همدانى بعد از رحلت على بن ابى طالب صلوات الله وسلامه علیه در اثر واقعه اندوهبارى ستمگرى‏هاى بسر بن ارطاه به عزم شکایت‏به دربار امویان رفت و با معاویه سخن گفت. وقتى معاویه این بانو را شناخت گفت: تو همان نیستى که در تشجیع برادرانت در جنگى که على بن ابى طالب، علیه اموى داشت‏شعر مى‏خواندى و آنها را تحریک مى‏کردى؟

سوده گفت: «دع عنک تذکار ما قد نسی، مات الراس‏» یعنى گذشته‏ها را رها کن. آن که رهبر این گروه بود رحلت کرده است وپیشگامان نیز رفتند و دنباله‏روها هم منقطع شدند و اثرى دیگر از آنها نیست.

معاویه گفت: حضور برادرت در آن جنگ یک امر عادى نبوده او جزو سلحشوران نام‏آور جنگ علوى بود و تو او را با اشعارت تشجیع مى‏کردى. سپس معاویه اشعارى را که سوده در آن موقع خوانده بود، خواند:

وانصر علیا والحسین ورهطه واقصد لهند وابنها بهوان

سوده مجددا گفت از آن گذشته‏ها صرف نظر کن. معاویه گفت‏حاجتت چیست وبراى چه آمدى؟ گفت: کسى که مسؤولیت اداره جامعه را به عهده گرفته است، در دستگاه قسط و عدل اله مسؤول است و نباید به خلقى ستم بشود و حق خدا ضایع بشود، بسر بن ارطاة که نماینده شماست و به دیار ما آمده است نه حق خلق را رعایت مى‏کند، اگر او را عزل کنى ما آرام خواهیم بود، و اگر عزل نکردى، ممکن است علیه تو بشوریم و قیام کنیم. معاویه که خوى درندگى و طغیان در جان او تعبیه شده بود گفت ما را به قیام تهدید مى‏کنى، آیا مى‏خواهى تو را با وضع دردناکى از همین جا پیش همان حاکم بفرستیم تا او درباره تو تصمیم بگیرد؟ آنگاه این بانو شعر معروف زیر را خواند:

صلى الاله على جسم تضمنه قبر فاصبح فیه العدل مدفونا

یعنى صلوات خدا بر روح کسى که وقتى به قبر رسید، قبر با در بر گرفتن وى، عدل را بر گرفت و عدالت را در آغوش کشید.

قد حالف الحق لایبغی به بدلا فصار بالحق والایمان مقرونا

سوگند یاد کرد که حق فروشى نکند وبهایى در قبال حق دریافت نکند. او در جان خود حق وایمان را هماهنگ هم وقرین وهمتاى هم ساخت. معاویه پس از شنیدن این دو بیت گفت: این شخص کیست؟

سوده گفت: «ذاک علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین‏» - علیه افضل صلوات المصلین، وفضائل على را در محفل معاویه شمرد تا جایى که معاویه را وادار کرد تا بپرسد: چه امرى از على دیده‏اى که این چنین به ستایش او زبان مى‏گشایى؟

سوده گفت: مشابه همین صحنه در زمان خلافت على بن ابى‏طالب پیش آمد و ما به عنوان شکایت از یک کارگزار، به مرکز حکومت علوى مراجعه کردیم، من به عنوان نماینده از قوم خودم حرکت کردم و رفتم که شکایت‏به محکمه امیرالمؤمنین سلام الله علیه ببرم وقتى وارد منزل امیرالمؤمنین‏علیه السلام شدم، دیدم در حال نماز ومشغول به عبادت خداست «فانفتل من صلاته‏» او نماز را رها کرد وبا یک نگاه رئوفانه و عطوفانه به من فرمود: آیا کارى دارى؟

عرض کردم: آرى، کارگزار شما در مسائل مالى قسط و عدل را رعایت نمى‏کند و بر ما ستم روا مى‏دارد. وقتى این گزارش به عرض على بن ابى‏طالب علیه السلام رسید واز شواهد این گزارش، صدق اصل گزارش روشن شد، على بن ابى طالب علیه السلام گریه کرده و دست‏به آسمان برداشت وعرض کرد «اللهم انى لم امرهم بظلم خلقک ولابترک حقک‏» خدایا من کارگزارانم را چنان تربیت نکردم که به آنها ظلم را اجازه داده باشم، یا ترک حق خدا را تجویز کرده باشم، آنگاه قطعه پوستى از جیبش در آورد و در آن رقعه این‏چنین مرقوم فرمود:

«بسم الله الرحمن الرحیم قد جاءتکم بینة من ربکم فاوفوا الکیل و المیزان بالقسط و لا تبخسوا الناس اشیاءهم و لا تعثوا فی الارض مفسدین بقیة الله خیر لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ (1) اذا قرات کتابی فاحتفظ بما فی یدیک من علمنا حتى یقدم علیک من یقبضه منک والسلام‏»

در آغاز نامه آیه‏اى که شعیب پیامبر صلى الله علیه و اله به قومش فرمود، آمده است که: دستورات الهى دستورات روشن و بین است و مبهم نیست. ره‏آورد وحى تاریک نیست تا کسى بهانه بگیرد و بگوید که من نفهمیدم یا ندیدم، زیرا بینه روشن از طرف ذات اقدس اله تنزل پیدا کرده است، شما کیل وپیمان را مستوفى ادا کنید. اشاره امیرالمؤمنین علیه السلام به این آیه دلیل آن است که آیه مخصوص امور مالى نیست چون در کنار آن یک اصل کلى است که به عنوان سالبه کلیه مطرح مى‏کند:

و لا تبخسوا الناس اشاءهم

هیچ اصلى به این عظمت گسترده نیست‏یعنى حق هیچکس را بخس ونقض نکنید خواه در مسائل مالى باشد، وخواه در مسائل عرضى وحقوقى. اگر کسى تدریس مى‏کند حق شاگرد را کم نگذارد واگر کسى امتحان مى‏کند، حق ممتحن را ضایع نکند، اگر کسى کتاب را مى‏نگارد، حق خواننده‏ها را کم نگذارد و اگر کسى سخن مى‏گوید، حق مستمعین را کم نگذارد، این یک اصل کلى است که به عنوان جامع‏ترین اصل قرآنى در مسائل رعایت‏حقوق ارائه شده است.

و لا تبخسوا الناس اشیاءهم

حق کسى را کم نکنید خواه آن طرف مسلمان باشد و یا کافر.

اسلام یک حقوق خاص دارد که در قلمرو ایمان و اسلام و در مجاورت اینها است و یک حقوق جهان شمول و بین المللى دارد که اختصاص به مسلمین، مؤمنین، همسایگان و مانند آن ندارد فرمود حق هیچ کسى را تضییع نکنید، خواه طرف شما مسلمان باشد خواه غیر مسلمان. اگر از یک طرف به ما مى‏فرماید:

و قولوا للناس حسنا (2)

یعنى به همه مردم جهان حرف نیکو بگویید.

که امر به صورت موجبه است، از طرفى هم نهى را به صورت سالبه کلیه مى‏فرماید ولاتبخسوا الناس اشیاءهم حق هیچکسى را تضییع نکن. بقیة الله خیر لکم کسانى که به فکر تضییع حقند، دنیا زده‏اند و دنیا به نفاد و زوال محکوم است چون:

ما عندکم ینفد و ما عند الله باق (3)

توفیه حق، اداى حق و حرمت نهادن به حقوق دیگران است که این یک کار الهى است و هر کار الهى ماندنى و عند الله است. بنابراین رعایت‏حقوق مردم نیز ماندنى است. این قیاس را در آیه به صورت یک اصلى کلى ذکر کرده ومى‏فرماید: بقیة الله خیر لکم بقیة الله، یعنى آنچه را، خدا نگه مى‏دارد. خدا چیزى را نگه مى‏دارد که براى او باشد، لوجه الله باشد چرا که:

کل شی‏ء هالک الا وجهه (4)

یا

و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام (5)

اگر کارى صبغه الهى نداشت، وجه الله در او نیست، واگر وجه الله نبود محکوم به هلاکت است. کارى که لوجه الله است‏سهمى از بقا دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام پایان سخن شعیب را یادآورى مى‏کند که: وما انا علیکم بحفیظ من که امام و رهبر شما هستم نمى‏توانم حافظ شما باشم شما باید با ایمان و عمل صالح خود، خویشتن را حفظ کنید. حضرت على علیه السلام این آیه مبارکه را در صدر فرمان عزل نوشت، و بعد به کار گزارش خطاب کرد وفرمود: همین که نامه من به دست تو رسید حق کار، ندارى وفقط باید به عنوان یک امین، موجودى را حفظ کنى تا کارگزار بعدى که ابلاغ در دست اوست‏بیاید و پست و سمت را از تو تحویل بگیرد.

سوده گفت: این نامه را على بن ابى طالب علیه السلام به ما داد، و با همان نامه مشکل ما حل شد. ولى اکنون مشابه این مشکل را در زمان حکومت تو به تو گزارش مى‏دهم و تو مرا تهدید مى‏کنى! معاویه با شنیدن این سخنان دستور داد که مشکل آن زن را بر طرف کنند و حقى را که از او ضایع شده بود به او برگردانند زن گفت: «هی والله اذن الفحشاء ان کان عدلا شاملا والا فانا کسائر قومی‏» من اگر فقط به فکر خودم باشم و تنها گلیم خویش را از آب بیرون بکشم، این قبیح است وخدا از کار قبیح نهى کرده است، من نیامده‏ام که فقط حق شخصى خود را احیا کنم من آمده‏ام، حیثیت جمعى را محترم بشمارم و حق جامعه را احیا کنم. آنگاه معاویه به این زن خطاب کرد و گفت «لقد لمظکم ابن ابی طالب الجراة على السلطان‏» این شهامت و شجاعت را على علیه السلام در شما زنده کرده است که شما تنها به فکر خود نباشید بلکه به فکر قبیله و عشیره و جامعه باشید، آنگاه معاویه اشعارى که در این زمینه از على بن ابى طالب علیه افضل صلاة المصلین به یاد مانده بود در همان محفل قرائت کرد و گفت آن اشعارى که على بن ابى طالب علیه السلام در ستایش شما گفته است که: من اگر دربان بهشت‏بودم همدانى‏ها را به بهشت مى‏بردم، سخن از فرد نیست‏بلکه سخن از جمع است و همان سخن تفکر جمعى را در شما زنده نموده است. سرانجام معاویه دستور داد آن خدمتگزار ظالم برکنار بشود.


 

پى نوشت‏ها:

1. اعراف، 85.

2. بقره، 83.

3. نمل، 96.

4. قصص، 88.

5. رحمن،
http://laftehsawari.persianblog.ir/post/13
/


نوشته شده در سه شنبه 89/7/6ساعت 2:38 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم رب المهدی(عج)
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر
اللهم اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و الذابین عنه و المسارعین
الیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لاوامره والمحامین عنه
والسابقین الی ارادة
والمستشهدین بین یدیه

ای پاسخ گرامی امن یجیب ها!

تعجیل کن به خاطر ما ناشکیب ها
چشم جهان به چشمه ی دستان سبز توست
جاری شو از ورای فراز و نشیب ها
تکلیف انتقام شهیدان به دوش کیست؟
خون مسیح مانده به روی صلیب ها
برخیز و بزم شب زدگان را به هم بزن
ای آشنا به ندبه و اشک غریب ها
تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی امن یجیب ها!


امروز سه شنبه است و امشب خیلی ها میرن به سمت

مسجد عشق (جمکران )

سه شنبه است و دل هوای کوی یار دارد ، کاش توفیق داشتیم...


برای سلامتی و تعجیل صلوات




الا که راز خدایی خدا کند که بیایی..

تو بین منتظران هم عزیز من ، چه غریبی
عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت
چه بی خیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی
فقط نشسته و گفتیم ؛ خدا کند که بیایی...

  هنوزم خواب می بینم به شبها

همان مردی که بر اسبی سوار است
همان مردی که آید جمعه روزی
و این پایان خوب انتظار است



نوشته شده در سه شنبه 89/7/6ساعت 9:20 صبح توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر



فرمایشات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
1-سجده شکر ازلازمترین و واجبترین سنت های مستحبی است .
(ساده ترین سجده شکر : 3 مرتبه گفتن کلمه شکراً لله است )
2-پس از آنچه به کارتان نیاید پرستش نکنید.
3-ملعون و نفرین شده است آن کسی که نماز صبح را عملا تاخیر بیندازد تا موقعی که ستارگان ناپدید شوند .
4-هیچ چیزی بهتر از نماز واقعی ، دماغ شیطان را به خاک مذلت نمی مالد پس نماز بخوان و دماغ شیطان را به خاک ذلّّّت بمال.
5-به وسیله من بلاها و فتنه ها از شیعیانم دفع و برطرف خواهد شد .
6-برای تعجیل ظهور من - در هر موقعیت مناسبی – بسیار دعا کنید که در آن فرج و حل مشکلات شما خواهد بود .
7-هرگاه یکی از دوستانم مرا با معرفت و شناخت زیارت کند , در روز قیامت او راشفاعت خواهم کرد .
8-همانا پدران من (ائمه و اوصیاء (ع) ) بیعت حاکم و طاغوت زمانشان بر ذمه آنها بود ولی من در هنگامی ظهور و خروج نمایم که هیچ طاغوتی بر من منت و بیعتی نخواهد داشت .
9-بدرستیکه
ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را فراموش نمی کنیم که اگر
اینگونه نبود بلایا بر شما نازل میشد و دشمنان بر شما چیره می شدند.

10-دلهای ما ظرف مشیت خداست پس هرگاه او بخواهد ما خواهیم خواست .
11-من ذخیره خدا در زمین و انتقام گیرنده دشمنانش هستم.
12-فاطمه(علیهاالسلام) دختر پیامبر(صلی الله علیه و آله) براى من الگو است.
13-از راه راست به راه چپ منحرف نشوید و مقصد خود را با دوستى ما بر اساس راهى که روشن است، به طرف ما قرار دهید.
14-اگر محبت شما را نداشتیم و صلاحتان را نمى‏دیدیم ترحّم و شفقت بر شما نبود، گفت و گوى با شما را ترک مى‏کردیم.
15-وقتى براى هیچ کس جایز نیست که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند، پس چگونه این کار در مال ما جایز مى‏شود؟
16-من مهدى و قائم الزمان هستم. من آن کسى هستم که زمین را پر از عدل مى‏کنم،
همانگونه که پر از ستم شده است. زمین هرگز از حجت خالى نمى‏ماند و مردم در
وقفه نمى‏مانند و این امانتى است که جز به برادرانت از اهل حق مگو .


منابع:
http://fanavari-it.ir/fourms/index.php?topic=94.0
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=116645

نوشته شده در جمعه 89/7/2ساعت 12:0 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر


سال نو تحصیلیتون مبارک

بوی ماه مهر ...... ماه مهربون
یادش بخیر مهر86 بود چه روزگاری داشتیم
توی این آغاز سال جدید تحصیلی بچه های بی بضاعت و یتیمان و هم یادی کنیم

شاید که دل آقامون شاد بشه از این احسان ...






اللهم أخرجنی من ظلمات الوهم
پروردگارا، ذهن مرا از پریشانی ها و تاریکی های وهم خارج کن
و أکرمنی بنور الفهم
و به نور فهم مرا گرامی بدار و در درک و فهمیدن مطالب یاری ام کن
اللهم افتح علینا أبواب رحمتک
پروردگارا، درب های رحمتت را به روی ما بگشای
و انشر علینا خزائن علومک
و از علومی که نزد توست ما را نیز بهره مند ساز
و گنج های دانشت را بر ما بگستران

برحمتک یا أرحم الراحمین
به امید رحمت تو ای مهربان ترین مهربانان

اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم و فرجنا بهم واحشرنا معهم
و أهلک أعدائهم أجمعین

نوشته شده در چهارشنبه 89/6/31ساعت 7:16 صبح توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

 
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر

برگرفته از وبلاگ
http://az25kilo.persianblog.ir/post/35 /


 "" تزریقات ""

با سلام ،                                                                           

سال 1361 بود که از طرف مسئول دژبانی سپاه مسئولیت بازداشتگاه دادستانی نیرو های مسلح رو عهده دارشدم این بازداشتگاه در ساختمانی مصادره شده در خیابان خالداسلامبلی (وزراء) قرار داشت و اتهام متهمین بازداشت شده از نوع اختلاس،ارتشاءو...بود عده ای از آنها مُجرِمیَتِشُون به اثبات رسیده و دوران محکومیتشون رو در بند عمومی سپری میکردند و عده اندکی هم دربند انفرادی ودر حال تکمیل پرونده توسط بازپرس مربوطه بودند.


مسئولیت حفاظت و حراست از دادستانی و متهمینِ نظامیِ در بازداشت، به عهده ما بود (دو نفردر روزهای فرد و دو نفردرروز های زوج به صورت شبانه روزو بنده هم به صورت اداری از ساعت 30/7 تا 5 بعدازظهردر اونجا{البته همه روزه ناچارمیشدم تا دیر وقت اونجاباشم}حضور داشتیم) حالا اگِه یکی از این متهمین مریض میشد باید یا خودمون به مداوای ابتدائی اقدام میکردیم و یا در مواقع ضروری که کاری ازما برنمی یُومدبا ماشینی که دراختیارمون بودمتهم رو برای
درمان به نزدیکترین درمانگاه یا بیمارستان میبردیم و این کار
ِبسیاردُشواری برای ما بود چون باید از متهم حفاظت کاملی صورت میگرفت تا
فرار نکنه و ما به دردسر بیوفتیم
لذا متهمینی که نیاز به تزریقات داشتند توسط آقا حبیب تزریق براشون اقدام میشد .یه روز آقاحبیب گفت تا کِی من باید تزریقات رو انجام بدم،چرا شما یاد نمیگیرید؟یه نظامی باید همه چیز رو بَلَد باشه حتی آمپول زدن رو! ما هم متقائد شدیم که باید یاد بگیریم آقا حبیب ابتدا مُتکائی رو براشت و مراحل انجام تزریقات رو به ما آموزش داد .چند روز بعد یکی از زندانیها ی بند عمومی تقاضای زدن آمپولش رو کرد. به آقا حبیب گفتم اما اون گفت من نمی زنم باید یکی از شما دونفر(من و شریفی) بزنید .هر دوی ما امتناع کردیم ،آقاحبیب هم گفت من نمیزنم یا بایدخودتون براش بزنید یا ببریدِش به درمانگاه ! با اصرار اون و شریفی قرارشد من آمپول رو بزنم. آقا حبیب گفت من داروی اون رو داخل سُرَنگ میکِشم ،بعد تو به همون روشی که گفتم بزن.متهمی که تزریقات داشت رو از بند خارج کردیم وآوردیم به دفترمون!این متهم چاق بود وحدود 90 کیلو وزن داشت آقا حبیب سُرَنگ رو(اونهم پنی سیلین!!!) آماده کرد و داد به من و کُلی هم از من تعریف و تمجید کرد ! همینکه سُرَنگ رو به باسَنِ اون فرو کردم نمیدونم چی شد که سُرَنگ رو رهاکردم این بنده خداهم چون چاق بود این سُرَنگ روی باسَنِش شروع کرد به تِکُون خوردن!!! یه صحنه خنده داری شده بود آقا حبیب مرتب به من اشاره میکرد که ادامه بده تا متوجه نشده!من هم هاج و واج مونده بودم که چه کار کنم ،خلاصه تا به خودم اومدم و سُرَنگ رو خالی کردم خِیس عَرق شده بودم که نَکُنِه این زندونی معترض بشه و... بعد از انجام تزریقات زندونی رو به داخل بند هدایت کردیم و کلی خندیدیم فردای اون روز دوباره همون زندونی اومد و گفت آمپول من رو بزنید جالبه که میگفت آقای عزیزی بزنه! (اسم این زندونی که یادم نیست امیدوارم حلالمون کنه)ما هم زدیم و تَرسِمُون از بین رفت ...


نوشته شده در سه شنبه 89/6/30ساعت 12:39 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر...

4 نفر بودیم؛ من و برادرم حمید، مجتبی
امینی و خدامراد امینی.قایق سوراخی داشتیم. وقتی به آب می انداختیم، یکی
باید مدام آن را باد می‌کرد و گرنه غرق می‌شد. شب آن را به آب انداختیم و
سوار شدیم. آن سوی رودخانه باد آن را خالی کرده آن را زیر گل و لای کنار
رودخانه پنهان کردیم.


کارمان این بود که در جاهایی که رفت و آمد
عراقی ها بیشتر بود مین بگذاریم یا زیر
شعارهایی که روی دیوار می‌نوشتند
در جواب شعاری بنویسیم. اگر موتور یا خودرویی می‌دیدیم از آن برای کاشت تله
های انفجاری استفاده می‌کردیم.

کارمان که تمام شد، ظهر شده بود. غذایمان کنسروهای لوبیای مربوط به سال 1970 ارتش بود.خیلی بد مزه و بدبو بود.

مجتبی امینی گفت: من که این رو نمی‌خورم.

گفتم:شوخی نکن چاره ای نیست باید همین رو بخوری.

گفت: نه بامن بیاین من می رم غذای عراقی ها را می‌آرم.

کنار ریل راه‌آهن خرمشهر، جایی که ریل پیچ
داشت، خانه‌ای بود که سروصدای بیش از صدتا عراقی از این خانه می‌آمد، با
صدای بلند عربی صحبت می‌کردند. پشت ریل که مسلط بود به در خانه، سنگر
گرفتیم.

مجتبی تفنگش را روبه جلو گرفت، به حالت
تهاجمی و مستقیم رفت داخل خانه. گفتیم الان سروصدای عراقی ها بلند می‌شود
وبیرون می‌ریزند. چند تا مین جلوی در خانه کار گذاشتیم. وقتی عراقی ها پشت
سرش بیرون می‌امدند، تعدادی از آنها می‌رفتند روی مین، بقیه هم دقایقی
می‌ترسیدند بیایند بیرون و ما فرصت فرار پیدا می‌کردیم. یکدفعه دیدم مجتبی
تفنگش را انداخت روی دوشش، قابلمه غذا را برداشته و از خانه بیرون آمد.
دویدم جلو، دستش را گرفتم که روی مین نرود. قابلمه غذا را برداشتیم و رفتیم
آن طرف‌تر نشستیم. یک آبگوشت سیر داخل خرمشهر خوردیم.




راوی: سرتیپ پاسدار حاج حسین دقیقی

منبع: روزنامه همشهری

http://www.sajed.ir/new/
نوشته شده در دوشنبه 89/6/29ساعت 8:31 صبح توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر



حکم اعدام و قتل سلمان رشدى، به مسلمانان جهان‏


بسمه تعالى‏
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون‏
به
اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان مى‏رسانم مؤلف کتاب «آیات شیطانى» که علیه
اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم و چاپ و منتشر شده است، همچنین ناشرین مطلع
از محتواى آن، محکوم به اعدام مى‏باشند. از مسلمانان غیور مى‏خواهم تا در
هر نقطه که آنان را یافتند، سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسى جرأت
نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس در این راه کشته شود، شهید است
ان شاء اللَّه. ضمناً اگر کسى دسترسى به مؤلف کتاب دارد ولى خود قدرت اعدام
او را ندارد، او را به مردم معرفى نماید تا به جزاى اعمالش برسد.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

صحیفه امام، ج‏21، ص: 263   
زمان: 25 بهمن 1367/ 7 رجب 1409
مکان: تهران، جماران‏
مخاطب: مسلمانان جهان‏



اطلاعیه دفتر امام در وجوب قتل سلمان رشدى و عدم امکان توبه


بسمه تعالى‏ 
رسانه‏‌هاى
گروهى استعمارى خارجى به دروغ به مسئولین نظام جمهورى اسلامى نسبت مى‏دهند
که اگر نویسنده کتاب آیات شیطانى توبه کند حکم اعدام درباره او لغو
مى‏گردد. امام خمینى- مدّ ظلّه- فرمودند: این موضوع صد در صد تکذیب
مى‏گردد. سلمان رشدى اگر توبه کند و زاهد زمان هم گردد، بر هر مسلمان واجب
است با جان و مال تمامى همّ خود را به کار گیرد تا او را به دَرک واصل
گرداند. 
حضرت امام اضافه کردند:
اگر غیر مسلمانى از مکان او مطلع
گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریعتر از مسلمانان او را اعدام کند، بر
مسلمانان واجب است آنچه را که در قبال این عمل مى‏خواهد به عنوان جایزه و
یا مزد عمل به او بپردازند.


صحیفه امام، ج‏21، ص: 268
زمان: 29 بهمن 1367/ 11 رجب 1409
مکان: تهران، جماران‏
مخاطب: ملت مسلمان ایران و مسلمانان جهان‏


منبع:

http://yaran-h88.blogfa.com/
نوشته شده در یکشنبه 89/6/28ساعت 12:8 عصر توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر

اسرار نماز در کلام امیر مؤمنان علی علیه السلام


جابر بن عبدالله انصارى گوید:

روزى
به همراه مولاى متّقیان، امام على علیه السلام بودم، شخصى را دیدیم که
مشغول نماز است،

حضرت به او خطاب کرد و فرمود: آیا معنا و مفهوم نماز را
مى‌دانى که چگونه و براى چه مى‌باشد؟

اظهار داشت: آیا براى نماز مفهومى غیر از عبادت هم هست؟

حضرت
فرمود: آرى، به حقّ آن کسى که محمّد صلّى الله علیه و آله را به نبوّت
مبعوث گردانید،

نماز داراى تأویل و مفهومى است که تمام معناى عبودیّت در آن
خواهد بود.

آن شخص عرض کرد: پس مرا تعلیم فرما.

امام فرمود: معنا و مفهوم اولین تکبیر آن است که خداوند، سبحان و منزّه است از این که داراى قیام و قعود باشد.

دومین تکبیر یعنى؛ خداوند موصوف به حرکت و سکون نمى‌باشد.

سومین تکبیر یعنى؛ نمى‌توان خداوند را به جسمى تشبیه کرد.

چهارمین تکبیر یعنى؛ چیزى بر خداوند عارض نمى‌شود.

پنجمین تکبیر مفهومش آن است که خداوند، نه محلّ خاصى دارد و نه چیزى در او حلول مى‌کند.

ششمین تکبیر معنایش این است که زوال و انتقال و نیز تغییر و تحوّل براى خداوند مفهومى ندارد.

و هفتمین تکبیر یعنى؛ بدان که خداوند سبحان همچون دیگر اجسام، داراى أبعاد و جوارح نیست.

سپس در ادامه فرمایش خود فرمود:

معناى رکوع آن است که مى‌گویى: خداوندا! من به تو ایمان آورده‌ام و از آن دست بر نمى‌دارم، گرچه گردنم زده شود.

و چون سر از رکوع بر مى‌دارى و
مى‌گوئى: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ الحَمْدلله ربّ العالمین»

یعنى؛
خداوندا! تو مرا از عدم به وجود آورده‌اى و من چیزى نبوده و نیستم، پس هستى
مطلق تویى.

و هنگامى که سر بر سجده فرود آورى، گویى: خداوندا! مرا از خاک آفریده‌اى؛ و سر بلند کردن از سجده یعنى؛ مرا از خاک خارج گردانده‌اى.

و همین که دومین بار سر بر سجده گذارى یعنى؛ خداوندا! تو مرا در درون خاک بر مى‌گردانى؛

و چون سر بلند کنى گویى: و مرا از درون همین خاک در روز قیامت براى بررسى اعمال خارج مى‌گردانى.

و مفهوم تشهّد، تجدید عهد و میثاق و اعتقاد به وحدانیّت خداوند؛ و نیز شهادت بر نبوّت حضرت رسول و ولایت اهل‌بیت او علیهم صلوات الله مى‌باشد.

و معناى سلام، ترحّم و سلامتى از طرف خداوند بر بنده نمازگزار است، که در واقع ایمنى از عذاب قیامت باشد.


منبع:

مستدرک الوسائل، ج 4، ص 105، ح 5/ بحار الانوار:، ج 84، ص 253، ح 38.

سایت تبیان


نوشته شده در شنبه 89/6/27ساعت 9:48 صبح توسط علی . فاطمه نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >

Design By : Pichak